آرزو دارم یه سرپناه داشته باشم
منو بابام یک سالی میشه که مامان خونه رو از دست دادیم، بخاطر هزینه های سنگین سرطان مامان همه پول پیشمون رفت. نتونستیم خونه ای بگیریم،بابا رفت خونه داداشم ولی همش غصه میخوره و اشک میریزه ازینکه خونه ی مستقلی نداریم،منم آواره شدم و محل خوابم شده اتوبوسای شبرو ایران و قرض رو قرض...شانسکی اینجا نوشتم شاید آرزوی منم واقعا دیده بشه و ازین وضع دربیایم😞
5 نفر مشارکت کردند