در خیالات خودم...
تورا میخواهم برای لحظه های بیقراریمان نه فقط به هنگام شادی...
تورا میخواهم برای قدم زدن در باران
برای بازی در برف
برای گز کردن کل شهر در بهار
برای خوردن شربتی به شیرینی لحظه های بودنت در کنارم در تابستان...
تورا میخواهم برای سفید پوشیدنم برای تو...برای مرد شدنت با من...
تورا میخواهم برای آلبوم عکس دونفره ای که صفحه اولش عکس حلقه هایمان است...حلقه ای که پیوند زد مارا بهم...
تورا میخواهم برای دیدن لحظه به لحظه ی بزرگ شدن شکمم برای ساختن ترکیبی از من و تو...
تورا میخواهم برای استرس لحظه ای که کسی از جنس ما دو نفر به دنیا خواهد آمد...برای دیدن شادی تو بعد از دیدن جسم کوچکش...برای برنامه ریزی های دقیق تو برای حضورش...برای دیدن جزئیات صورت ظریفش و گفتن اینکه شبیه من است یا تو...
تو را میخواهم برای اولین آلبوم سه نفره مشترک با ثمره ی عشقمان...
برای دیدن قد کشیدنش...برای عاشقی هایش...
تورا برای اولین شب تنهایی بعد از ازدواج فرزندمان میخواهم...برای خلوتی دو نفره و بازگفتن خاطرات شب یکی شدن قلب های خودمان...برای بوسه ای آرام که نه از سر هوس است نه شور و شوق جوانی...بوسه ایست برای تشکر از بودنت...برای اینکه بودی تا نمیرد دلم تا نخشکد دلم که بشکفد با تو...برای تشکر از اینکه بودی تا فرزندمان به بهترین نحو بزرگ شود...با دیدن عشق ما عاشقی را زندگی کند...تورا میخواهم برای لحظه های پیریمان...برای همدم شدن برای هم...برای اینکه نلرزد دستت موقع آب خوردن...برای اینکه نلرزد دلم هنگام تنهایی...من بودنت را نه تنها برای خودم بلکه برای خودت هم میخواهم...که خوشبخت شویم باهم...که فرزندی خوشحال و خوشبخت بزرگ کنیم باهم...که زوج پیر قشنگی باشیم در فامیل...از آنهایی که دختران و پسران جوان عاشقمان باشند...از آن پیرهایی بشوم که چیزی بی تو نرود از گلویم پایین.از آنهایی که عکست همیشه در کیفم باشد...از آن پیرهایی بشوی که قدر میداند دختر جوانی که در کنار تو پیر گشته را...
آری بودنمان کنار هم سراپا همه شور است و غرور ...همه اقبال و سرور...